islam

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • پیام ها 

شرح زیارت اربعین

29 آبان 1395 توسط جوانه

 شرح زیارت اربعین

زیارت اربعین از کیست؟

شیخ طوسی در تهذیب و مصباح ،زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

شرح زیارت اربعین امام حسین علیه السلام

فراز اول:

سلام های توصیفی

– السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب – دوست – خدا.
– السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛ سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
– السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
– السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.
– السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ  العـَبرات ؛ سلام  بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.

در سلام های اولیه زیارت، امام  صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزندرسول خدا که حبیب خداست،می باشد . برخی از انبیاء دردرگاه الهی بانام خاصی توصیف ومعروف شده اند.حضرت ابراهیم(ع) با عنوان خلیل الله، حضرت موسی (ع) با عنوان  کلیم  الله ، حضرت عیسی (ع) با عنوان کلمه الله ، حضرت نوح (ع) با عنوان نبی الله – که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم (ع) با عنوان صفوه الله و حضرت محمد(ص) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.

۱- سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.

۲- سلام به معنای تسلیم.

۳- سلام به معنای سلامتی.

حال که معنای سلام مشخص شدکه به معنای آسایش،امنیت وسلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم.سلام برامام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضرنموده وبه حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس  از آن نخواهد رسید؛زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم واعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و … اذیت خواهند شد.

زائر باید حال خود را به گونه ای قراردهدکه موردرضایت امام باشد،نه مایه اذیت آن حضرت.آن وقت است که درگفتن کلام سلام،صادق است.لذا بایددل رابا آب توبه شستشوداده،و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام،خودرا به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی هاورذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القامی نماید،تاسلامتی کامل حاصل گرددوموجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام برآن حضرت ویارانش چهره اجتماعی – سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهد.

فراز دوم:

شهادت و گواهی امام صادق علیه السلام به عظمت و برتری امام حسین علیه السلام

– اللهم انی اَشهَدُ أنـَّهُ وَلیـُّکَ وَ ابنُ وَلیِّک؛ بار خدایا گواهی می دهم که ( امام حسین) ولی تو و فرزند ولی تو است.
– وَصَفیـُّکَ وَ ابنُ صَفیـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ونیزگواهی می دهم که اوبرگزیده ی تو وپسر برگزیده ی تو است که به کرم تو رستگار است.
– اَکرَمتـَهُ بالشَّهاده ؛ خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی .
– و حَبوتـَهُ بالسـَّعاده ؛ و به او سعادت عطا فرمودی.
– و اجتـَبـیتـَه بطیبِ الولاده ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکی ولادت بخشیدی.
– و جَعَلتـَه سیداً من الساده و قائِداً من القاده ؛ او را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.
– و ذائدً مِنَ الذاده و اَعطیتـَهُ مَواریثَ الانبیاء ؛واو را مدافعی ازمدافعان قرار داده و ارث تمام انبیاء را به ایشان عطا فرمودی.
– و جعلته حُجَه ًعلی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء ؛وشهادت می دهم که او راحجت بر خلق خود از اوصیاء قرار دادی.
– فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَمَنَحَ النُصح ؛پس امام حسین علیه السلام نیزدردعوت،عذری باقی نگذاشت و خیر خواهی نمود.

در این دنیا هر کس توسط چیزی ویا عملی به عزت می رسد.امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت، امام حسین علیه السلام را توصیف می نماید که خدایا او ولی تو وفرزند ولی توست، او برگزیده و پسر برگزیده توست. یعنی با تمام عزت و احترامی که برای ایشان  قائل  بودی ولی به وسیله شهادت به او عزت بخشیدی.

تو خواستی که  امام به  وسیله  شهادت ، آن هم  چنین شهادتی به عزت برسد. خدا به وسیله شهات، امام حسین علیه السلام را به سعادت  رسانید . طوری که یزید و وزرایش به دنبال دنیا و کسب مقامات دنیوی بودند و به نوعی به دنبال کسب اعتبار بودند ولی امام حسین علیه السلام که هیچ چشم داشتی به دنیانداشت وحکومت راهم صرفاًبه عنوان ابزاری برای برافراشتن اسلام و اقامه عدالت می دانست.

امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان در فجیع ترین وقایع و جنایت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در این مدت کم، انواع و اقسام جنایت ها  و پستی ها دیده می شود که  البته بزرگترین  چهره این  جنایات اینست  که  بر امام  معصوم  وارده شده است. شهید مطهری(ره) می فرماید: ” یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدودبیست ویک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود، که تا این اندازه تنوع داشته باشد.(۲) و به امام با گذراندن چنین وضعیتی کرامت و شرافت داده شد.

فراز سوم:

اهداف قیام امام حسین علیه السلام

– و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالهِ وَ  حَیرَهِ الضـَلاله َ ؛ – خدایا- جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد.

امام حسین  علیه  السلام قبل از خروج از مکه  خطاب  به برادرش  محمد حنفیه  وصیت نامه ای نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قیام اعلام می دارند.درآنجا می فرماید: من برای اصلاح دین جدّم رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر قیام می نمایم.

با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود ودینی سالم به نسل های بعدی رسانده شودهیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کندکه حقیقت دین اسلام به یغمابرده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کندتاپیام دین واقعی رابه گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

فراز چهارم:

قاتلان امام حسین علیه السلام

– وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛کسانی برعلیه او( امام) همدست شدند که دنیا آنها را فریب داد.
– و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛وبهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند.
– و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛ گردن فرازی کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
– و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ ؛ و تو و پیغمبر تو را به خشم آوردند .
– و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنیا پرستان)پیروان بنده هایت شدندکه خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.
– و حـَمـَلـَه َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛ و بار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.
– فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.
– حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛ تا این که در ( راه) طاعت تو خونش ریخته شد.
– وَ استـُبیحَ حَریمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

امام صادق علیه السلام دراین فرازاززیارت به توصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.

عمر بن سعدبن ابی وقاص یکی از افرادی است که درجریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفامی نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است که  در سالهای  نخست  بعثت رسول  اکرم  صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین،شکنجه ومحرومیت دیده بودکه فتح ایران وبنای کوفه به دست او انجام شد؛ولی مانندبسیاری ازیاران رسول خدا (ص) علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرای خلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال ۵۵ یا ۵۸ از دنیا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیت معروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما  مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که برطبق روایات رسیده،رسول اکرم(ص)وامیرالمؤمنین علیه السلام او رامذمت کردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محروم نمود.

نقش عمر بن سعد در کربلا

نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا او فرمانده کل  و جنگ  در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بودکه با چهار هزار نفرازمردم کوفه برای بازپس گرفتن یکی ازشهرهای استان همدان برودوفرمان حکومت “ری” رانیزبه نام اوصادر کرده بود."شمربن ذی الجوشن” یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود.وی درزمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین ازافرادتحت فرمان امیرمؤمنان بودو در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.

وی علی رغم این که درزمره یاران حضرت علی علیه السلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛چرا که بر اثر گرفتاری نفسانی، در ردیف  دشمنان حضرت و طرفداران بنی امیه قرار گرفت.

اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلام بودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.

نقش منفعت دنیا پرستی در حادثه کربلا

دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عامل دنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است.فرزدق شاعر می گوید:من درسال شصت هجری که بامادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم باامام حسین علیه السلام ملاقات نمودم،حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و …؛مردم دلهاشان با توست، ولی شمشیرهاشان بابنی امیه است و … سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبی فرمودند : “انّ  النّاس  عبید الدّنیا و الدّین  لعقٌ  علی السنتهم یحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیاهستند ودین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهندکه وسیله ای برای تأمین دنیای آنان شود؛اماوقتی که به گرفتاری وبلاموردآزمایش قرارمی گیرند،دینداران حقیقی،بسیاراندک هستند.

نقش منافع دنیوی در واقعه کربلا

همیشه در طول تاریخ انسان ، دنیا  پرستی  و قدرت خواهی ، عامل  انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتار دنیا و خواسته های آن شدند.آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عامل دنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند  عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ (یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیه السلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع  دنیوی و رسیدن به قدرت، راضی به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام گفت:  "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم وملئت غرائزهم؛امارؤسای آنهاکه رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پر شده است، لذا همه یکدست علیه تواند.

علاوه بررؤساتعدادی دیگردرلشکر دشمن بودند، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام، به خاطرازدست ندادن دنیاوزن وبچه درقتل حسین شرکت نمودند؛البته آنها کسانی بودند که واقعاً نماز می خواندند  و شهادتین می گفتند؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادن جان و دنیای خود، برخلاف اعتقادخود با حسین علیه السلام جنگیدند، به همین جهت جنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده وایمان نبوده؛ بلکه جنگ باعقیده وخود بوده است؛یعنی آنها کسانی بودندکه به خاطرشکم بااعتقادات خودجنگیدند،به همین دلیل آنهاازکفّاری که درراه عقیده خودمی جنگیدند، پست ترند، عقاد در همین باره می گوید: “درپستی یاوران یزید همین بس که درکربلابه جهت اعتقادی به کرامت  و  حق آن حضرت اعتقاد داشتند از مقابله رو در رو با وی می هراسیدند ؛ولی  پس از شهادت، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال  غارت شده  بیرون می آوردند واینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود.

البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان با عامل دنیا طلبی فرموله  کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشتر انسان ها می شود؛ولیکن دربعضی ازاعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن و اسارت کامل دنیوی، غرق شدن  در  شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد می گوید: “آنان مسخ شدگان زشت  رویی بودند که سینه هایشان از کینه فرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استواروآثارنیکو داشته اندوبه همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چند  که از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد.”

پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید،ابن زیاد،شمر،عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزند پیغمبر صلی الله علیه وآله ونورچشم فاطمه(س) رابه شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

فراز پنجم:

عبرت آموزی از سالار شهیدان

– اشهَدُ انـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛گواهی می دهم که توامانت دارخداوپسر امانت دار او هستی.
– عِشتَ سَعیداً وَمَضَیتَ حَمیداًوَمتَّ فـَقیداًمـَظلوُماً شهیداً؛گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، وهنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادت رسیدی.
– و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.
– و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و ( خدا)هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.
– و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهی می دهم که به عهد خدا وفا کردی .
– و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ ؛ و در راه (خدا)  ، تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی .

آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده، درس های  زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که به اختصار بیان می کنیم:

الف – فضایل شخصی و فردی:

۱- توحید و عرفان.
۲- عبادت و بندگی.
۳- ترک از خودبیگانگی در برابر دنیا و خواسته های آن.
۴- تسلیم در برابر رضای خداوند.
۵- آگاهی و شناخت به تمام ارزش های الهی و انسانی.
۶- شجاعت و مروّت.
۷- استقامت و پایداری در برابر ناملایمات و سختی ها.
۸- عزّت نفس و مناعت طبع.
۹- عفو و بخشش.
۱۰- نترسیدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.

و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است.

ب – اجتماعی و سیاسی:

۱- ایثار و از خودگذشتگی.
۲- وفاداری.
۳- برابری و نفی تبعیضات ناروا.
۴- عزّت سیاسی.
۵- امر به معروف و نهی از منکر.
۶- نبودن پیروزی حقیقی در اکثریت.
۷- قربانی کردن مصلحت در پای حقیقت؛ یعنی ترک  سیاست های  محافظه  کارانه ، برای اثبات حقیقت.
۸- مبارزه با زور و استبداد، و بیعت نکردن با مستبدان و مستکبران.
۹- جدا نبودن سیاست حقیقی از دیانت و یکی بودن حماسه و عرفان.

این درس ها و پیام ها، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیّت.حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزدخداوند نبوده وعاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون  و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، سیاسی) باشد ودرآخرت ازمقام قرب،رحمت ومغفرت به دورباشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت دردنیادارد،پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی باحسین علیه السلام باشیم.

فراز ششم:

تجدید بیعت با سرور شهیدان حسین بن علی علیهما السلام

– اللهم انّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ ؛ خدایا!من تو را گواه می گیرم که هر آن که حسین(ع) را دوست دارد، دوست می دارم .
– و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسی که دشمن اوست.
– بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.

این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان ، حقیقت “صلح” و در برابر دشمنان آنان حقیقت “جنگ و محاربه” هستیم و درحقیقت این مطلب است،که در تمام شداید و سختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی هاوآرامش ها باشما،بلکه عین شما هستیم.

مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین،درجنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه،پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او،جنگ امام، جنگ او می شود، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس ازآن که خامس آل عباراتحت کساء جمع نمود، فرمود:"اللّهم انّ هؤلاءاهل بیتی وخاصّتی وحامّتی،لحمهم لحمی ودمهم دمی،یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم ومحبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم… ؛ پس آن زمانی که تمامی آنان(پنج تن)گردآمدندوتعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی  آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من وخون آنان خون من است،آنچه که ایشان را بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده ، هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم وصلح است وهر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات ورحمت وآمرزش خودرابر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان… .”

یعنی نتیجه رابیان می داریم،که نزدیکی واتصال من درحدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که باشمادرصلحندوحقیقت جنگ ودشمنی شده ام باکسانی که با شما در جنگند.

بابی انت و امّی : پدر و مادر من فدای تو باد.

باء، در “بابی"برای تفدیه(فدا و قربانی شدن)است.وابی،به معنای پدر من و امی، مادر من است.

این جمله “بابی انت وامی"دراصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادرمرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود ، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و … در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.

از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال می گردد، در حالی که ظاهرا “امام” از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند اموات است، ثانیاً، در بسیار از مواردفداشونده مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلان کس که ازدنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالی نداشته و معنای  آن چنین است که : تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدای تو می کردم.

از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام می تواند، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرت بیان می داریم تاحدّی که کشته شدن آن حضرت،مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنی وقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدرومادرم وهرکس که بامن است، هزاران مرتبه کشته وزنده شدیم،چنانکه خودابی عبدالله فرمود:الیوم مات جدّی رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده  است  و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلی الله علیه وآله مدتها قبل،ازدنیارفته است؛ولیکن همه معانی بیانگر این نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح و جنگ و … یکی هستند.

فراز هفتم:

اصالت خاندان امام حسین علیه السلام

–اشهَدُانـَّکَ کـُنتَ نوراًفی الاَصلابِ الشـّامِخه والارحامِ المـَطهَّره؛گواهی می دهم که تونوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
– لم تـُنَجـِّسک الجاهلیه ُ بانجاسِها؛ دوران جاهلیت تو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.
– و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها ؛ و( دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
– و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکان ِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛ وگواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمین و دژ محکم مؤمنین هستی.
– و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِ الرَّضی الزَّکی  ِ الهادی المهدی ؛ و  شهادت  می دهم  که تو پیشوایی نیکو رفتار، پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.

فراز هشتم:

توصیف فرزندان امام حسین علیه السلام

– و اشهـَدُ انَّ الائِمَه َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَه ُ التـَّقوی ؛ و گواهی می دهم که امامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.
– و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَه ُ الوثـقی وَ الحُجَّه ُعلی اَهلِ الدُّنیا؛ و نشانه های  هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنیا هستند.

فراز نهم:

اعتقادات شیعه

– و اشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِ عَمـَلی  ؛  شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم بر طبق دستورات دین عمل  می کنم .
– وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آمیخته است .
– و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُم مُعدَّه ، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ودرهر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
– فمعکم لا مع عدوکم؛ و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

فراز دهم:

صلوات بر اهل بیت علیهم السلام

– صلواتُ اللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان،بر پیکر پاک شما.
– وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما وغائب شماو آشکار شماو نهانتان .
– امینَ ربَّ العالمین؛ به اجابت رسان، ای پروردگار جهانیان .

 

 1 نظر

جا مانده

20 آبان 1395 توسط جوانه

خوش به حال دل من حال و هوایی دارد
حال که نه عشق و صفایی دارد
اربعین آمد و من جاماندم
خوش به حال دل من بال رهایی دارد
من بی چاره جامانده ام و غمگینم
دل من در حرم یار چه حالی دارد
کاش پرواز کنم کرب و بلایی بشوم
خوش به حال دل من به چه خدایی دارد

 2 نظر

ثواب گریه بر امام حسین ع

29 مهر 1395 توسط جوانه

به سند معتبر از عبداله بن بکر روایت کرده است که گفت : روزی از حضرت امام صادق ع پرسیدم یابن رسول الله! اگر قبر حضرت امام حسین ع را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید ؟ حضرت فرمود که : ای پسر بکر ! چه بسیار عظیم است مسائل تو! به درستی که حسین بن علی ع با پدر و مادر و برادر خود است در منزل رسول خدا ص و با آن حضرت روزی می خورند و شایدی می نمایند و گاهی بر جانب راست عرض آویخته است و می گوید: پروردگارا! وفا کن به وعده ی خود که با من کرده ای نظر می کند به زیارت کنندگان خود و ایشان را با نامهایشان و نام پدرانشان و مسکن و ماوای ایشان و آنچه در منزل های خود دارند، می شناسد. زیاده از آنچه شما فرزندان خو را می شناسید و نظر می کند به سوی آنها که بر او می گریند و طلب آمرزیش از برای ایشان می کند و از پدران خود سوال می نماید که از برای ایشان استغفار کنند و می گوید : ای گریه کننده بر من ! اگر بدانی آنچه خدا برای تو مهیا گردانیده است از ثواب ها ، هر آینه از شادی تو زیاده از اندوه تو خواهد بود ، و از حق تعالی درخواست می کند که هر گناه و خطا که گریه کننده ی بر او کرده است بیامرزد.

صفحه 402 منتهی الآمال جلد 1

 4 نظر

شب یازدهم محرم بیت رهبری سال 95

29 مهر 1395 توسط جوانه

سلام

ظهر عاشورا بود که به دوست عزیزم زنگ زدم و گفت برای رفتن به بیت رهبری ثبت نام میکنن . ما هم ثبت  نام کردیم  پنج شنبه  صبح از ساعت یازده و نیم در خیابون بیت بودیم . خیلی شلوغ بود چون  شب آخر  بود . مردم از اراک و شیراز و ورامین کرج و …. او مده بودن مردم تهران هم بودن . ساعت سه در ها بازشد گروهی از مردم به پارکینگ رفتن .ما هم به شوق دیدن رهبر عزیزمون تو صف طولانی مودیم تا وارد حسینیه بشیم اما خیلی زود حسینیه  پر شده  بود و ما به  زینبیه  انتقال  داده شدیم . خیلی  دلمون  سوخت  رفتیم  جلوی تلویزیون  نشستیم  تا حد اقل  آقا رو از اونجا  بهتر ببینیم  . قبل از  نماز حاج  آقا فلاح نژاد احکامن فضای مجازی  رو برای  ما گفتن . اذان  که نواخته شد پیش نماز تشریف آوردن و نماز خوندیم . بعد  نماز قابل  توصیف نیست  .روح از بدن  هر یک از حضار در حال جدا شدن بود شور و شعفی وصف  ناشدنی . حضرت آقا وارد حسینیه شدند چه ابهتی . اشک از چشم های من جاری بود می دونم  که دوستان  دیگه هم در همین حال بودن . نفسم به سختی در میومد یک لحظه به این فکر کردم که با دیدن  امام زمان عج حتما همون دم میمیرم . بعد دوستام برام تعریف کردن که اون ها هم به این موضوع فکر کردن . حضرت آقا که تشریف آوردن هم شروع کردن به  شعار دادن . این همه  لشکر  آمده به  عشق رهبر  آمده . ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند . مرگ بر آمریکا . لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است .وکلی شعار های حماسی دیگه . بعد از ده  دقیقه  نشستیم . دعای  توسل خونده شد . وقتی  به فراز دوازدهم رسیدیم قشنگترین لحظه  بود چون حس قشنگی داشت  دعا کردیم  که این انقلاب با دستان  حضرت  خامنه ای  به  دست  امام  زمان عج  برسه  ان شا الله . سپس  آقای حسینی سخنرانی کردن پیرامون امام سجاد ، امامت  ایشون ، صحیفه سجادیه . و در آخر هم مداحی و سینه  زنی  بود . بسیار  شب خوبی  بود ملکوتی   و معنوی . شام  هم مهمون حضرت آقا بودیم. منم غذا رو آوردم و در کنار خانوادم خوردم . همش به این  فک میکنم  که راست می گن  با ظهور  امام زمان  عج با  یک دم مسیحایی  ایشون  خیلی از انسان ها به سمت ایشون میان و از سربازانشو ن میشن .

اللهم عجل لولیک الفرج

 3 نظر

Imam Khamenei's Letter To the Youth in Western Countries

11 آذر 1394 توسط جوانه

In the Name of God, the Beneficent, the Merciful

To the Youth in Western Countries,

The bitter events brought about by blind terrorism in France have once again, moved me to speak to you young people. For me, it is unfortunate that such incidents would have to create the framework for a conversation, however the truth is that if painful matters do not create the grounds for finding solutions and mutual consultation, then the damage caused will be multiplied.

The pain of any human being anywhere in the world causes sorrow for a fellow human being. The sight of a child losing his life in the presence of his loved ones, a mother whose joy for her family turns into mourning, a husband who is rushing the lifeless body of his spouse to some place and the spectator who does not know whether he will be seeing the final scene of life- these are scenes that rouse the emotions and feelings of any human being. Anyone who has benefited from affection and humanity is affected and disturbed by witnessing these scenes- whether it occurs in France or in Palestine or Iraq or Lebanon or Syria.

Without a doubt, the one-and-a-half billion Muslims also have these feelings and abhor and are revolted by the perpetrators and those responsible for these calamities. The issue, however, is that if today’s pain is not used to build a better and safer future, then it will just turn into bitter and fruitless memories. I genuinely believe that it is only you the youth who by learning the lessons of today’s hardship, have the power to discover new means for building the future and who can be barriers in the misguided path that has brought the west to its current impasse.

Anyone who has benefited from affection and humanity is affected and disturbed by witnessing these scenes- whether it occurs in France or in Palestine or Iraq or Lebanon or Syria.
It is correct that today terrorism is our common worry. However, it is necessary for you to know that the insecurity and strain that you experienced during the recent events, differs from the pain that the people of Iraq, Yemen, Syria and Afghanistan have been experiencing for many years, in two significant ways. First, the Islamic world has been the victim of terror and brutality to a larger extent territorially, to greater amount quantitatively and for a longer period in terms of time. Second, that unfortunately this violence has been supported by certain great powers through various methods and effective means.

Today, there are very few people who are uninformed about the role of the United States of America in creating, nurturing and arming al-Qaeda, the Taliban and their inauspicious successors. Besides this direct support, the overt and well-known supporters of takfiri terrorism- despite having the most backward political systems- are standing arrayed as allies of the west while the most pioneering, brightest and most dynamic democrats in the region are suppressed mercilessly. The prejudiced response of the west to the awakening movement in the Islamic world is an illustrative example of the contradictory western policies.

I genuinely believe that it is only you the youth who by learning the lessons of today’s hardship can be barriers in the misguided path that has brought the west to its current impasse.
The other side of these contradictory policies is seen in supporting the state terrorism of Israel. The oppressed people of Palestine have experienced the worst kind of terrorism for the last sixty years. If the people of Europe have now taken refuge in their homes for a few days and refrain from being present in busy places- it is decades that a Palestinian family is not secure even in its own home from the Zionist regime’s death and destruction machinery. What kind of atrocious violence today is comparable to that of the settlement constructions of the Zionist regime?

This regime- without ever being seriously and significantly censured by its influential allies or even by the so-called independent international organizations- everyday demolishes the homes of Palestinians and destroys their orchards and farms. This is done without even giving them time to gather their belongings or agricultural products and usually it is done in front of the terrified and tear-filled eyes of women and children who witness the brutal beatings of their family members who in some cases are being dragged away to gruesome torture chambers. In today’s world, do we know of any other violence on this scale and scope and for such an extended period of time?

Shooting down a woman in the middle of the street for the crime of protesting against a soldier who is armed to the teeth- if this is not terrorism, what is? This barbarism, because it is being done by the armed forces of an occupying government, should not be called extremism? Or maybe only because these scenes have been seen repeatedly on television screens for sixty years, they should no longer stir our consciences.

The military invasions of the Islamic world in recent years- with countless victims- are another example of the contradictory logic of the west. The assaulted countries, in addition to the human damage caused, have lost their economic and industrial infrastructure, their movement towards growth and development has been stopped or delayed and in some cases, has been thrown back decades. Despite all this, they are rudely being asked not to see themselves as oppressed. How can a country be turned into ruins, have its cities and towns covered in dust and then be told that it should please not view itself as oppressed? Instead of enticements to not understand and to not mention disasters, would not an honest apology be better? The pain that the Islamic world has suffered in these years from the hypocrisy and duplicity of the invaders is not less than the pain from the material damage.

Dear youth! I have the hope that you- now or in the future- can change this mentality corrupted by duplicity, a mentality whose highest skill is hiding long-term goals and adorning malevolent objectives.
Dear youth! I have the hope that you- now or in the future- can change this mentality corrupted by duplicity, a mentality whose highest skill is hiding long-term goals and adorning malevolent objectives. In my opinion, the first step in creating security and peace is reforming this violence-breeding mentality. Until double-standards dominate western policies, until terrorism- in the view of its powerful supporters- is divided into “good” and “bad” types, and until governmental interests are given precedence over human values and ethics, the roots of violence should not be searched for in other places.

Unfortunately, these roots have taken hold in the depths of western cultural policies over the course of many years and they have caused a soft and silent invasion. Many countries of the world take pride in their local and national cultures, cultures which through development and regeneration have soundly nurtured human societies for centuries. The Islamic world is not an exception to this. However in the current era, the western world with the use of advanced tools is insisting on the cloning and replication of its culture on a global scale. I consider the imposition of western culture upon other peoples and the trivialization of independent cultures as a form of silent violence and extreme harmfulness.

Humiliating rich cultures and insulting the most honored parts of these, is occurring while the alternative culture being offered in no way has any qualification for being a replacement. For example, the two elements of “aggression” and “moral promiscuity” which unfortunately have become the main elements of western culture, have even degraded the position and acceptability of its source region.

So now the question is: are we “sinners” for not wanting an aggressive, vulgar and fatuous culture? Are we to be blamed for blocking the flood of impropriety that is directed towards our youth in the shape of various forms of quasi-art? I do not deny the importance and value of cultural interaction. Whenever these interactions are conducted in natural circumstances and with respect for the receiving culture, they result in growth, development and richness. On the contrary, inharmonious interactions have been unsuccessful and harmful impositions.

We have to state with full regret that vile groups such as DAESH are the spawn of such ill-fated pairings with imported cultures. If the matter was simply theological, we would have had to witness such phenomena before the colonialist era, yet history shows the contrary. Authoritative historical records clearly show how colonialist confluence of extremist and rejected thoughts in the heart of a Bedouin tribe, planted the seed of extremism in this region. How then is it possible that such garbage as DAESH comes out of one of the most ethical and humane religious schools which as part of its inner core, includes the notion that taking the life of one human being is equivalent to killing the whole humanity?

One has to ask why people who are born in Europe and who have been intellectually and mentally nurtured in that environment are attracted to such groups? Can we really believe that people with only one or two trips to war zones, suddenly become so extreme that they can riddle the bodies of their compatriots with bullets? On this matter, we certainly cannot forget about the effects of a life nurtured in a pathologic culture in a corrupt environment borne out of violence. On this matter, we need complete analyses, analyses that see the hidden and apparent corruptions. Maybe a deep hate- planted in the years of economic and industrial growth and borne out of inequality and possibly legal and structural prejudice- created ideas that every few years appear in a sickening manner.

Any rushed and emotional reaction which would isolate, intimidate and create more anxiety for the Muslim communities living in Europe and America not only will not solve the problem but will increase the chasms and resentments.
In any case, you are the ones that have to uncover the apparent layers of your own society and untie and disentangle the knots and resentments. Fissures have to be sealed, not deepened. Hasty reactions is a major mistake when fighting terrorism which only widens the chasms. Any rushed and emotional reaction which would isolate, intimidate and create more anxiety for the Muslim communities living in Europe and America- which are comprised of millions of active and responsible human beings- and which would deprive them of their basic rights more than has already happened and which would drive them away from society- not only will not solve the problem but will increase the chasms and resentments.

Superficial measures and reactions, especially if they take legal forms, will do nothing but increase the current polarizations, open the way for future crises and will result in nothing else. According to reports received, some countries in Europe have issued guidelines encouraging citizens to spy on Muslims. This behavior is unjust and we all know that pursuing injustice has the characteristic of unwanted reversibility. Besides, the Muslims do not deserve such ill-treatment. For centuries, the western world has known Muslims well- the day that westerners were guests in Islamic lands and were attracted to the riches of their hosts and on another day when they were hosts and benefitted from the efforts and thoughts of Muslims- they generally experienced nothing but kindness and forbearance.

Therefore I want you youth to lay the foundations for a correct and honorable interaction with the Islamic world based on correct understanding, deep insight and lessons learned from horrible experiences. In such a case and in the not too distant future, you will witness the edifice built on these firm foundations which creates a shade of confidence and trust which cools the crown of its architect, a warmth of security and peace that it bequests on them and a blaze of hope in a bright future which illuminates the canvass of the earth.

Sayyid Ali Khamenei

8th of Azar, 1394 - 29th of Nov, 2015

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.

درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.

چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت میداند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.

به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.
سیّدعلی خامنه‌ای
۸ آذر ۱۳۹۴

 1 نظر

تقوا

04 آذر 1394 توسط جوانه

مطالبی که می ذارمر مربوط ربه کتاب ده گفتار شهید مطهری هست و امیدوارم مورد قبول دوستان باشه کلام استاد بسیار دل نشین و آموزنده هست و من به طور خلاصه قسمت تقوا  رو در این جلسه می ذارم و ان شا الله به مرور زمان این مباحث رو ادامه می دیم و کتاب های ایشون رو خلاصه وار در اختیار علاقه مندان قرار می دم .

تقوا 

تقوا از ماده ی وَقی است که به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است .

تقوا= خود نگهداری ، ضبط نفس ، خوف.

تقوا به حدی مهم است که درقرآن بیشتر از روزه آمده و حضرت علی (ع) در نهج البلاغه خطبه ی متقین دارند.

از خدا باید ترسید یعنی از قانون عذل الهی باید ترسید.

دو نوع تقوا داریم:

1- تقوایی که ضعف است =گوشه گیر بودن و فرار از محیط گناه .

2- تقوایی که قوت است = روح به قدری پرورش یابد که در محیط گناه ، گناه نکند.

تقوا لازمه انسانیت است.

تقوا محدودیت نیست ، مصونیت است .

در قرآن در آیه ی 26 سوره ی اعراف آمده است: تقوا جامه ی روح است.

امام علی (ع) می فرمایند: تقوا را حفظ کنید و به وسیله ی تقوا برای خود مصونیت درست کنید.

به کمک تقوا باید به خدا نزدیک شد، و از خدا باید مدد خواست که برای تقوای بیشتر ما را موفق بفرماید.

اگر انسان ها تقوا پیشه کنند ، در کار های خود با وجدان عمل می کنند، و جامعه در سلامت می ماند.

دو اثر بزرگ تقوا:

1- تقوا و روشن بینی 

2- تقوا و حکمت عملی = با عقل عملی درک می شود.

هر کس چهل روز خود را خالص برای خدا قرار بدهد چشمه های حکمت از زمین دلش به مجرای زبانش جاری می شود.

از نظر حکما  عقل دو قسم است :

1- عقل نظری = مبنای علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه الهی است .

2-عقل عملی= مبنای علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مُدن است.

امام علی (ع) می فرمایند: انسان دو نوع دوست سه نوع دشمن دارد:

1-مستقیما دوست خود توست .

2- دوست دوست توست.

3- دشمن دشمن توست :

الف ) دشمن آنکه مستقیما با خود تو دشمن است.

ب ) آنکس که دشمن دوست توست.

ج )آنکس که دوست دشمن توست .

هوا و هوس دشمن عقل است.

                                                          امام صادق(ع)

دوست واقعی هر کس عقل اوست .

                                                             رسول اکرم (ص)

تقوا ، دشمن دشمن عقل است.

حُکما ، علم ها را که به طور مستقیم تأثیر دارند فاعل بالعَرَض می نامند.

فاعل :

1- بالذات : اثر مستقیما از خود او تولید شده

2-بالعرض : از مولود علت دیگری است و کار این علت کار دیگری 

عقل و هوش یکی است .

تقوا، احساسات را لطیف تر می کند.

تقوا کمک می کند بر شداید پیروز شویم.

دو نوع گرفتاری و شداید داریم:

1- گرفتاری هایی که دست خود انسان نیست ( اتفاقات ناگوار)

2-گرفتاری های اخلاقی و اجتماعی 

ادامه دارد - -  - - - - - - 

 2 نظر

اسلام چیست ؟

22 مهر 1394 توسط جوانه

شناخت اسلام ناب محمدی در این روگار به خوبی صورت نمی گیرد. تبلیغات سوء دشمن وجه ی اسلام را بیش از حد متوهش ساخته است و این در شان دین اسلام و ما مسلمانان نیست که در برابر این ظلم روز افزون سکوت کنیم .

 1 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

islam

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • نامه امام به جوانان جهان
  • غروب آخرین روز صفر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس