غروب آخرین روز صفر
غروب آخرین روز صفر دلم را با خود می برد روح از کالبدم پر میکشد ، نمی دانم چرا این همه دلتنگ می شوم بیش از پیش؟ از فردای این غروب بیمناکم از لحظه هایی که پرچم های سیاه یا حسین ع از خیابان ها و شهر ها پایین آورده می شود . گویی معنویت می رود . انگار دنیا به آخر می رسد دلم تنگ خواهد شد برای این آرامش دو ماهه برای حسین حسین ع گفتن ها . برای بی کسی خودم در خیابان های پر تشویش از فردا . خدایا محرم و صفر و آرمان شهدای این ماه را از دل من مبر .
خداحافظ ای عاشق بی شکیب عزی مظاهر حبیبی حبیب
خدا حافظ ای حر دلباخته محاسن ز خون لاله گون ساخته
خدا حافظ ای سرو خونین بدن خداحافظ ای قاسم ابن الحسن
خدحافظ ای وادی علقمه خداحافظ ای گریه ی فاطمه
خدا حافظ ای تشنه در موج یم خدا حافظ ای دست و مشک و علم
خدا حافظ ای ساقی خسته دل تو از فاطمه آب از تو خجل
خدا حافظ ای شیرخوار رباب خداحافظ ای ناله ی آب آب
خداحافظ ای خیمه ی پر ز دود خدا حافظ ای یاس های کبود
خداحافظ ای دامن سوخته به صحرا روان با تن سوخته
خدا حافظ ای کودک اشکبار غریبانه غریبانه جان داده در زیرخاک
خداحافظ ای ناله ی آه آه خدا حافظ ای گودی قتلگاه
خدا حافظ ای هست ما همه خدا حافظ ای هستی فاطمه
خداحافظ ای داده جان روی خاک خدا حافظ ای حنجر چاک چاک
خداحافظ ای ماه لیلای زار که بابا صدا زد تو را هفت بار
خداحافظ ای آرزوی حسین ع ز خونت شده شسته روی حسین
ز خون جبین تا رخت شد نگار پدر ناله زد از جگر هفت بار
الا کربلا این که سوزد منم چگونه ز خاک تو دل برکنم
زمان سفر بس که کوتاه بود تو گویی که مانند یک آه بود
به چشمم ز خون جگر توشه ماند دلم پای این قبر شش گوشه ماند
الهم عجل لولیک الفرج
با آرزوی ظهور به امید حضور